/

این پیر‌پسر سؤال‌های محترمانه‌ای دارد

به مناسبت اکران فیلم پیر‌پسر به کارگردانی اکتای براهنی

عکس: نمایی از پیرپسر به کارگردانی اکتای براهنی

پیر‌پسر بعد از مدت‌ها توانسته فیلمی مورد بحث باشد. سینمای ایران چند سالی می‌شود که راه بی‌خاصیتی را پیشه کرده. همه‌ی توان سینمای ایران خلاصه به کمدی‌هایی نشان می‌داد و می‌دهد که چیز خاصی هم در چنته نداشتند و ندارند. کمدی‌هایی که در نهایت به واسطه‌ی یاد‌آوری و بازی با ترانه‌های مشهور موسیقی پاپ ایران یا برگزاری صحنه‌های رقص مردانه، نمایش سوپرماشین‌ها و خانه‌های اشرافی دور از دسترس به مخاطبان طبقه‌‌ی متوسطی و ته‌شهر‌نشین‌ها سرپا‌ می‌مانند. این هم از عجایب سینمای ایران است که هنوز هم خوانندگان و ترانه‌ها می‌توانند راه تأثیر‌گذاری فیلم‌ها بر مخاطبان باشند. فقط روزگاری با ترانه‌ها و قطعه‌های اصل روبه‌رو بودیم و حالا کار کشیده است به باز‌خوانی و تو گویی تقلید صدا و به عبارت بهتر ادای خوانندگان اصلی را در آوردن. حتماً که میل همین اندک تماشاگرانِ باقی‌مانده به ولو شدن در صندلی‌های سینما و گوش و چشم دادن به این کمدی‌های دم دستی و آشنا دلایل اجتماعی خود را دارد اما آنچه مشخص است در چنین بازار سینمایی‌ای پیر‌پسر یک اتفاق به حساب می‌آید.

در چنین شرایطی است که گروهی از مخاطبان و منتقدان که خود را علاقه‌مندِ پیر‌پسر نمی‌بینند در نهایت آن را اثری محترم می‌دانند. چرا که فراتر از داشته‌های روایی و ساختاری‌اش بار ‌دیگر اهمیت سینما را به جامعه‌ی ایران یاد‌آوری می‌کند. اینکه روایتی به میان گذاشته شود که بخش عمده‌ای از مخاطبان از پایگاه‌های مختلف اجتماعی احساس کنند که باید نسبت به آن صاحبِ نظر باشند و بر سر بیانگری بروند خود یک ارزش به حساب می‌آید. در نتیجه‌ی همین ویژگی است که صحنه‌های دیگری به موازاتِ متن روایی شکل می‌گیرد. در ارتباط با پیر‌پسر هیجان بسیاری در شبکه‌های اجتماعی برای اظهار نظر درباره‌ی آن در‌گرفته. گاه آدم‌هایی را می‌بینیم که به تماشای فیلم ننشسته‌اند اما از دنبال‌کنندگان این بحث‌های درگرفته‌اند.

در میدان این نقد و نظر در یک سو ارزش‌گرایانِ همیشه و همه‌جا حاضر مثل همیشه صاحب تریبونند. حتماً که این هم از باید‌های دموکراسی است و نباید بی‌صدایی کسی را بخواهیم. در خورجین این‌ منتقدان آنچه بیش از همه یافت می‌شود، بدحالی‌شان از تماشای ایده‌ی پسرکشی و پدر ظالم است. بعد از برادران لیلا به کارگردانی سعید روستایی این ارزش‌گرایان حوزه‌ی ادبیات و هنر نسبت به ایده‌ی پدرکشی حساس شده‌اند. شاید از نظر آنها امکان ندارد پدری بد باشد. اگر هم این ایده در ادبیات کلاسیک ایران و جهان نمودی دارد دلیل نمی‌شود که ما آن اشتباه را تکرار کنیم. البته که آنها خوشحال‌تر می‌شدند که ردپایی از این ایده در ادبیات کلاسیک ایران یافت نمی‌‌شد تا بتوانند یکسره آن را به غربگرایی روایان ایرانی و معاصر آن نسبت بدهند اما چه می‌‌شود کرد که واقعیت معطل کسی نمی‌شود و باجی به رسانه‌داران امروز نمی‌دهد. داستان خلاصه به آن رستم و سهرابِ روایت فردوسی نمی‌شود و سراسر این تاریخ پر از داستان‌های پسر کشی است. چه پدر‌ها که میله‌ی گداخته بر چشمان فرزندان نگذاشته‌اند. در این میان حتی یکی از نئوارزش‌گرایان در یکی از این سخن‌کده‌های اجتماعی قرار از دست داد و خواهان توقیف فیلم شد. باز هم باید تأکید بگذاریم بر اینکه تا زمانی که این گروه مخاطبان قدرت بگیر و ببنند ندارند باید از آزادی بیان برای آنها هم دفاع کرد.

به هر حال باید بپذیریم که در میان این هشتاد و چند میلیون آدم‌هایی هم هستند که تصورشان از زندگی رویایی و در ادامه درام رویایی همان است که در یک نمایش تلویزیونی دهه‌ی شصتی به نام سایه‌ همسایه رقم خورد. محله‌ای بود و همسایه‌هایی و مشکل خاصی هم در میان نبود. به طور کل سنت‌ها و قوانین همه‌چیز را مشخص کرده بودند اما همان اندک مشکلات را هم پیر ‌فرزانه‌‌ی محل با پند و نصیحت حل می‌کرد. حالا شما فرض کنید به صاحب چنین ذهنیتی بخواهی از قساوت و بی‌رحمی یک پدر مثالی بگویی. البته که افسار کلام از دستش در می‌رود و فریاد بیایید بگیرید و ببندید سر می‌دهد.

از سوی دیگر نظریه‌پردازان ارزشی در این سال‌ها مدام بر سر خطبه رفته‌اند که سینما یعنی این، روایت باید فلان‌گونه باشد و این حرف‌ها. البته که به این پاکیزگی هم نگفته‌اند. یکی را لجن خطاب کرده‌اند و به آن یکی بر‌چسب نجاست زده‌اند. با این همه نظریه‌پردازی و تریبون‌داری اما امروز دستشان خالی است. اوج دیدگاه‌های این نظریه‌پردازان ارزشی به طور معمول می‌‌شود محصولاتی که در این سال‌ها مورد پسند جشنواره‌ی فیلم فجر قرار گرفته‌اند یا خاصه در بخشی از این جشنواره تحت عنوان برگزیده‌ از نگاه ملی جایزه‌دار شده‌اند. فیلم‌هایی که ساخته می‌شوند اما در کار یافتن مخاطب دستشان به جایی بند نمی‌شود و صدایی از تأثیر‌گذاری‌شان به گوش نمی‌رسد. در چنین وضعیتی این نظریه‌پردازان و منتقدان اینستاگرامی وقتی تأثیر‌گذاری صدای مخالف را می‌‌بینند البته که عصبانی می‌شوند.

از این گروه که بگذریم به منتقدان دیگری می‌رسیم که سؤال و انتقاد‌شان متوجه چگونگی روایت و داستان‌پردازی پیر‌پسر است. به قول خودشان در جهان متن از اثر‌ سؤال دارند و روایت را به چالش می‌‌کشند. بعضی از این منتقدان هم در نهایت مسئله‌ی اصلی‌شان همان جهان فرهنگی فیلم است. البته که از دیدن به چالش کشیده شدن پدر از سوی پسرِ روشنفکر خانواده عصبانی می‌شوند اما به نظر‌شان می‌آید که دعوا در آن جبهه آنها را در گروه ارزش‌گرایان خاک‌خورده قرار می‌دهد. از همین رو بحث را به روایت‌شناسی و ساختمان اثر می‌کشند.

حامد بهداد در نمایی از فیلم پیرپسر – عکس: جواد جلالی

از اینها که بگذریم می‌رسیم به تماشاگرانی که سه ساعت و اندی وقت‌ می‌گذارند برای تماشای پیر‌پسر و البته روایت ساخته و پرداخته‌شده برای پرده به همه‌ی سؤال‌های آن‌ها پاسخ نمی‌دهد. برای نمونه می‌شود اشاره کرد به صحنه‌ی سرنوشت‌ساز سوار شدن دختر مستأجر (لیلا حاتمی) به ماشین پدر (حسن پور‌شیرازی). البته که می‌دانیم در عالم واقع گاه آدم‌ها در وضعیت بلاتکلیفی با لحظه‌های جاری همراه می‌شوند و گاه سر از یک فاجعه در می‌آورند اما در روایت دراماتیک این لحظه باید برای مخاطب قابل باور ‌باشد. اینجا مخاطب مدام می‌پرسد مگر دختر نمی‌خواسته پول را پس بدهد؟ پس چرا هم پول را پس می‌دهد و هم سوار ماشین می‌‌شود؟ آیا دختر هنوز در پس دادن پول شک داشته؟ اگر شک داشته که درام نیاز به شخصیت‌پردازی دیگری دارد. روایت براهنی چند باری مخاطب را با این دست سؤال‌ها دست به گریبان می‌کند.

باز در نمونه‌ای دیگر دنیادیده‌ای بعد از دیدن فیلم می‌گفت با توجه به مصرف بالای مخدرات و مسکرات از سوی شخصیت پدر این غیرمنطقی ‌است که او در وضعیتی که دست و سرش خالی از اینهاست این چنین ترکیبی از بروس‌لی و ضحاک شود. به طور معمول این آدم‌ها در چنین وضعیتی از پس باز کردن شیر آبی یا درِ خانه‌ای برنمی‌آیند.

چنانچه گفته شد پیر‌پسر از این دست سؤال‌ها کم ندارد. از طرفی فیلم در زبان بیانی خود نیز دچار پراکندگی لحن می‌‌شود. در آغاز فکر می‌کنیم با یک پدر مثالی یا نمادین روبه‌رو هستیم اما هرچه روایت پیش‌ می‌رود پدر می‌شود پدرِ خاص این داستان و سویه‌های نمادینش کمرنگ‌تر می‌شود. البته استفاده از بیا‌ن‌های چندلحنی یا رسیدن به روایت‌های چندژانری و به طور کل تن ندادن به وحدت بیان می‌تواند ایده‌ی یک روایت باشد اما در اینجا نشانی مبنی بر این ایده در روایت به چشم نمی‌آید. ازسوی دیگر پیر‌پسر پیوندی محکم هم با ملودرام ایرانی دارد که این یکی اصلاً به خودی خود ضعف محسوب نمی‌شود. به هر حال سلیقه‌ی مردم -چه مخاطب و چه هنرمند- در اینجای جهان پیوند‌هایی با این زبان بیانی و روایی دارد.

فهرست کارگردان از منابع اقتباسی‌اش در تیتراژ همه از الماس‌های درخشان تاریخ ادبیات و نمایش به حساب می‌آیند، که یک سرش شاهنامه‌ی فردوسی است و یک سرش برادران کارامازوف، اما در نهایت پیر‌پسر به واسطه‌ی شکل روایی و زبان بیانی‌اش در بعضی جاها به ملو‌درام‌های دوآتشه پهلو می‌زند. از جمله‌ی اینها اصرار کارگردان است به نشان دادن آن تابلو‌های نقاشی مربوط به داستان رستم و سهراب که ما حتماً یاد‌مان باشد مشغول دیدن چه هستیم و مسئله‌ی اصلی روایت چیست. این گل‌درشت‌ها و واضح‌گویی‌ها از همان خصلت‌های روایت ملودرام برمی‌آید. با همه‌ی اینها اما مخاطبان باقی‌مانده‌ی سینمای ایران دریافته‌اند که پیر‌پسر تلاشی محترمانه است. تلاشی برای عبور از خط قرمز‌ها، تلاش برای اینکه در محدوده‌ی زمانی عادت‌شده برای یک فیلم در ایران باقی نماند و البته اتهام بلند بودن هم در مقابل این جسارت نصیب فیلم می‌شود که در مواردی هم ‌بیراه نشان نمی‌دهد. تلاشی محترمانه برای اینکه هنر و سینما‌ی سفارش‌‌پذیر‌ نباشد و باشند راویانی که خود را متعهد می‌دانند که بی‌پرده روزگار و زمانه‌‌شان را قاب بگیرند و روی پرده‌‌ی سینما‌ها بازتاب دهند.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

زیستن در شعاع سلطه

مطلب بعدی

شعله‌های تابان جانی شیفته بر ساحت تصویر

0 0تومان