زبان سرطان

بدن خانم‌ها مدام در حال تغییر است. گاهی تناوب این تغییرات فیزیکی و روحی آنقدر زیاد است که خانم‌ها هرگونه تغییر دیگر در بدن خود را به حساب نوسانات هورمونی می‌گذارند و آن را نادیده می‌گیرند. این غفلت و کم‌اهمیت شمردن ناراحتی‌های جسمی باعث می‌شود گاهی نشانه‌های بیماری‌های جدی مثل…

ادامه

مبادا که نخلش نیارد رطب

باغ‌های خرما یکی‌درمیان سوخته‌اند. سال‌هاست که برف بر پیشانی ‌این خاک ننشسته. آسمان جان می‌کند تا بر شانه‌هایش ببارد. چاه‌های عمیقش تشنه‌اند. خیلی از مردها دستِ زن‌وبچه را گرفته‌اند و رفته‌اند جایی که آب باشد و نان. هستند خانه‌هایی در روستاهایش که هنوز توالت ندارند. چهره‌ی آدم‌ها را آفتاب برشته…

ادامه

ژاندارک خاطره می‌فروشد

«از آغداشلو گرفته تا منصوره حسینی، منوچهر صفرزاده و هانیبال الخاص؛ این‌جا پاتوق خیلی از نقاشان و هنرمندان بوده. آن‌ها هنوز هم گاه‌وبیگاه برای خرید می‌آیند و خاطرات گذشته را زنده می‌کنند. خیلی‌ها به این‌جا احساس تعلق دارند. بارها و بارها زنانی می‌آیند این‌جا به یاد روزهای نوجوانی‌شان اشک می‌ریزند.»…

ادامه

ادب مرد به ز دولت اوست

«قاشق چایخوری و شکر لطفاً!» موقرانه و صریح خواسته‌اش را می‌گوید. دستان گره‌کرده را روی میز گذاشته؛ مردی که آداب تشریفات را خوب می‌داند. فنجان چای چیزی کم دارد. «این از اصول ساده‌ی پذیرایی است.» همه‌ی فوت‌وفن‌ها را بلد است. «ادب مرد به ز دولت اوست.» این‌جا در دفتر تحریریه…

ادامه