سال‌های سکوت

صداها یک ماه بعد از بازنشستگی احمد از او انتقام گرفتند. تازه بعد از ۴۷ سال از سر و صدای آهنگری دور شده بود. اردی‌بهشت رفته بودند شیراز، آنجا پسرش گفت چرا صدایت این‌طور شده؟ چرا نمی‌توانی خوب حرف بزنی. کلمه‌ها روی زبان سنگین بودند. دکترهای گوش و حلق و…

ادامه

تهران، ۶۴ سال بعد

سر به رویایی سپرده بودم و چشمم به کار دیدن خیابان‌ها بود. از کنار دیواری نمور و نا گرفته پیچیدم به کوچه‌ای که از قدیم مانده بود برای شهر، برای جنوب شهر، کوچه‌ای که چیزی از ری دورهای سالیان با خود نداشت. قدم برداشتم، از کناره‌ها رفتم، از لابه‌لای ماشین‌ها…

ادامه

تشنگان در بادیه

یا مثلاً چه می‌شد اگر در تهران که نه، کمی بالاتر در خراسان، مازندران یا همین کشور همسایه به دنیا می‌آمد. دنیا که به آخر نمی‌رسید اگر جای دیگری می‌شد «به‌جز این سرا سرایش». با خودش همان فکرهای لعنتیِ همیشگی را تکرار کرد که هرجای دیگری هم به‌دنیا می‌آمد همین…

ادامه

چند سیخ نقاشی پشت شیشه

یک جعبه گوجه‌ی تر و تازه را روی پله‌ی ورودی موزه‌ی نقاشی پشت شیشه گذاشته‌اند. نگهبان دم در ناگهان از اتاقکش بیرون می‌جهد. «عکس نگیر آقا. نگیر.» می‌ایستد و دستور می‌دهد عکس پاک شود. موبایل را چک می‌کند تا مطمئن شود که عکسی از گوجه در ورودی بنای تاریخی موزه…

ادامه