این اصلاً قصه نیست

«پسر کدخدا عمر رفت قطر برای کار، چند سالی آنجا بود تا یک روز آوردندش، دیوانه شده بود. وقتی کسی اسمش را پرسید، جواب داد: «مرا اسم نیست. گم شده. آنجا گم شده.» وقتی مرد بر سر چند کار باشه. بر سر ده کار باشه، اسمش را گم میکنه.» محمود…

ادامه

هیولای دره‌گرگ شایعه است

صورت احمدِ مش‌کریم آفتاب‌سوخته است. این همه بهار و تابستان در کوه ماندن حاصلش همین خط‌های عمیق است دور چشم‌های سبز-آبی احمد. همین‌جا توی دره‌گرگ(پی‌نوشت۱) به دنیا آمد. هر چه او بزرگ‌تر شد دره‌گرگ هم آبادتر شد. برق آمد. جاده کشیدند. دره‌گرگی‌ها حمام‌های اختصاصی برای خانه‌هایشان ساختند. حالا خانه‌های دره‌گرگ شب‌ها…

ادامه

شادی برای زن مدفون

در پیرکندی، این خانم اخگر است که تعیین می‌کند مراسم در کدام جمعه‌ی اردیبهشت اجرا شود. اخگر امسال هم زمین و آسمان را نگاهی کرده، با چند نفری مثل فاطمه‌خانم، که از قدیمی‌هاست، مشورت و جمعه دوازدهم اردیبهشت ۹۸ را روز موعود اعلام کرده است. روز زن‌ها. روز بدون مرد.…

ادامه

بی‌همه‌چیز

عبدالمنان صبح یکشنبه ۲۲ مرداد در خرابه‌ی تکیه رضا قلی خان مشغول کار بود که دید دو جوان آمدند و بر دیوارهای خرابه نقاشی کشیدند. عبدالمنان بار نخاله را از پشت وانت خالی می‌کند و حرف می‌زند. گاهی نگاهی می‌اندازد به تصویر پشت سر، روی دیواری که پوست آبی‌اش برآمده.…

ادامه
1 4 5 6