ای هفتسالگی ای لحظهی شگفت عزیمت بعد از تو هر چه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت بعد از تو پنجره که رابطهای بود، سخت زنده و روشن میان ما و پرنده میان ما و نسیم شکست شکست شکست کدام تجربه، کدام برخورد، کدام اتفاق باعث شد که…
بسیاری از ما فکر میکنیم که دنیایمان و آدمهایش را به اندازهی کافی میشناسیم. اندازهی کافی یعنی درست همان اندازهای که برای راه انداختن کارمان لازم است، نه بیشتر. اما گاهی بسته به اینکه کارمان چه باشد احساس میکنیم لازم است دنیا و بهخصوص آدمها را بیشتر از قبل بشناسیم.…
آخر هر فصل مجالی است برای دور هم جمع شدن نویسندهها و مترجمهای کتابهای کودک و نوجوان تا با مخاطبهای آثارشان در شهرکتاب مرکزی چهرهبهچهره شوند و گپی بزنند. برای خود مخاطبها هم فرصت خوبی است برای اینکه دست کودک یا نوجوانشان را بگیرند و دمی دور شوند از خیل…
آخرین تصویری که به یاد داشت چشمانِ پر از خشم مرد نقاببهصورت بود که آهن داغ را به سمت چشمانش آورد. بعد از آن فقط تاریکی مطلق بود. تاریکی مطلقی که نه فقط این چند ماه که سالها بود برای او و خاندانش آغاز شده بود. از همان زمان که…