اسباببازیاش را محکم چسبانده به سینهاش و چشمهایش بُراق شده. به کودک همسنوسال خودش که روبهرویش ایستاده خیره مانده. زن جوان به سمتش میآید: «مامان اسباببازیتو بده دوستت هم بازی کنه، آفرین، چه دخترِ خانومی دارم من.» دختربچه دستش را کمی شل میکند. مادر اسباببازی را از او میگیرد و…
ادامه