خاکسترها بر آب میرقصند. تولدی دیگر. سال ۲۰۱۰ است. زنی از راه دور آمده، به اصفهان، آمده تا بر پل خواجو بایستد. گویی با خود میگوید: «جان تو اینجا بود عزیزم. تنت اما خیلی دور. سوزاندمش تا همانطور که آرزویش را داشتی، خاکسترت را بر آب دهم.» همه خاموش بودند.…
ادامه