چشمهی گراب رنگبهرنگ میشود و از کنار ویرانههای باقیمانده از روستای گراب میگذرد، در نخلستانها میپیچد و در لابهلای تپهماهورهای بهبهان دور میشود. بوی گوگرد هوا را پر کرده. از بالای تپهها تأسیسات ناتمامرهاشده در دشت پیداست. تنها کارکرد این ساختمان بزرگ که روزی قرار بود تأسیسات آبدرمانی و تفریحگاه…
ادامهیکیدو ماهی است که آوازخوانهای گاه و بیگاه پل خواجو به آبهای کدر زایندهرود خیره میشوند. چَهچَه میزنند و صدا را آزاد میکنند. پیرترها که دودشان از کنده بلند میشود، حجم صداشان گرچه گاهی فالش میشود، اما در هوا چرخی میزند و اندکلرزهای بر تن آثار تاریخی مینشاند. آنها برخلاف…
ادامهسرفههای خشک و مکرر خبر از ناراحتی ریه صدها کودک در شهر میدهد. اینجا نگین سبز اصفهان است با کبدهای تعویضی، سرطان و ام اس و سکتههای مغزی و قلبی. مردم در میان گلایههایشان از حضور صنایع آلاینده میگویند و از مسؤولان تقاضای رسیدگی دارند. آنها میخواهند اطمینان پیدا کنند…
ادامهچنگالهای بیل مکانیکی در طاق خانههای روستای تاریخی فرومیرود. طاقها یکییکی فرو میریزند. چرخهای بزرگ بیل مکانیکی تاریخ این روستا را صاف صاف میکند، طوریکه اصلاً اثری از آن نباشد. چند مرد جوان روستایی ایستادهاند و به این تخریب میخندند. یکی از آنها که از همه کمسنوسالتر است، میگوید: «قدمتش…
ادامه