سربازهای داوطلب، همراه معلم

دی‌ماهِ همدان صبح‌های سردی دارد، حتی اگر برف نباریده باشد. سوز سرما بر پهنای صورت می‌نشیند و تا مغز استخوان فرومی‌رود. برنامه قرار است ساعت هشت شروع شود اما در حیاطِ مدرسه خبری نیست. چند نفری گوشه‌ی حیاط فوتبال بازی می‌کنند و بقیه سر کلاس درس هستند. رئیس‌هیأت دوچرخه‌سواری استان…

ادامه

چرا اینقدر خسته‌ام؟

بی‌حوصلگی، خواب‌آلودگی و خمیازه‌هایی که هرگز تمام نمی‌شوند. دل‌ودماغی برای کار کردن نداریم. دوست داریم کتابی در دست روی کاناپه دراز بکشیم اما حتی اگر سراغ کتاب نویسنده‌ی محبوبمان هم برویم در همان چند صفحه‌ی اول چشم‌ها فقط خطوطی تیره و محو را دنبال می‌کنند. انگار ویروس خستگیِ همیشگی به…

ادامه

زلزله‌ی رضایت‌بخش

از چندین دهه فعالیت شبانه‌روزی‌اش، مگر چند خط، گزارشی در روزنامه‌های کثیرالانتشار کشور نوشته نشد. مریم بهنام روز سیزدهم آذر در دوبی درگذشت و فقط در چند نشریه‌ی محلی و روزنامه‌ی اطلاعات چند پاراگراف به او اختصاص دادند. «بانو مریم بهنام پیشکسوت و از مفاخر فرهنگی هرمزگان در سن نودوچهارسالگی…

ادامه

در رکاب دو همسفرِ گریخته از روزمرگی

شبکه آفتاب: خسرو در ابتدا تنها بود، نرگس هم. با قصه‌ها و روایت‌های متفاوتی از راه‌هایی که رفته بودند و نرفته بودند. «سفر» آنها را به هم وصل کرد؛ سفری که حکایت بریدن و رفتن بود. پنج سال پیش آنها در انعکاس کاشی‌های ‌آبی اصفهان همدیگر را دیدند. عکسشان اما…

ادامه