چشمهای پر از اشک و نگاه مظلومش هنوز به دنبال ساندویچ خوشمزهای است که به خاطرش همهی دقایق کشدار زنگ ریاضی را با صبوری تحمل کرده بود. داشت با انگشتهای کوچکش، که از ضعف گرسنگی یخ زده بودند، کیسهی خشخشی ساندویچ را باز میکرد که ناگهان دست محکمی بر سینهاش…
ادامه«آن قدیمها که جوانتر بودم، تمام شماره تلفنها را با یک بار گرفتن حفظ میشدم. دفتر تلفن سیار اهل خانه بودم و کلی هم پز باهوشی و حافظهی مثال زدنیام را میدادم. تمام طول سال بازیگوشی میکردم و درست شب امتحان کل کتاب را یک دور میخواندم و حداقل ۱۸…
ادامهشبکه آفتاب: نسیم زمستانی قطرههای باران را روی ورقههای دفتر میکوبد. مرد بالای سنگِ قبر میایستد و میگوید: «همینجاست. همین سنگ قبرِ شکسته و چندپاره.» لابهلای شکستگیهای سنگ قبر نوشته شده: «شادروان اشرفالدین حسینی، شاعر ملی دوران مشروطیت و مدیر روزنامهی نسیم شمال، تاریخ وفات: بیستونهم اسفند ۱۳۱۲»، قبر در…
ادامهـ الو، مطب جراحی پلاستیک و زیبایی؟ ـ بله، بفرمایید. ـ میبخشید، شما عمل زیبایی «گوشالاغی» انجام میدهید؟ ـ ما تا حالا این عمل را انجام ندادهایم. آقای دکتر هر هفته نزدیک پنج عمل زیبایی انجام میدهند. شما اولین نفر هستید که برای انجام این عمل تماس گرفتهاید. این عمل…
ادامه