اتاق ۲۳ هتل اطلس، شاهد اصلی مرگ تختی

«هر کی اینجا بیاد اسم تختی رو جلو صاحب هتل بیاره، کتک می‌خوره، یا بد و بیراه می‌شنوه، می‌گه چرا تختی نرفت یه جا دیگه خودکشی کنه.» رنگ از روی رسپشن هتل اطلس پریده، تند و تند کاغذهای روی میز را جابه‌جا می‌کند: «بهتون می‌گم بهتره که سریع برید از…

ادامه

حکایت پدربزرگ بی‌مانند

همایون صنعتی از هوش و ذکاوت هر چه داشت متعلق به خودش بود اما از تربیت و انسانیت هر چه داشت از پدربزرگش داشت. او نزد پدربزرگ خود بزرگ شده بود که حاج‌اکبر کر بود، نه نزد پدرش که عبدالحسین صنعتی رمان‌نویس و بازاری و ثروتمند. به جهات مختلف پدرش…

ادامه

پدرخوانده در سایه‌ی فرزندخوانده‌ها

«مش ربابه من و پدرم را دنبالش انداخته بود و آورده بود پیش دربان». – نمیشه، نمیشه مدیر رو ببینی. این پدر داره. اسمشو نمی‌نویسن. اینجا جای یتیم‌هاست. – فقط چند ماه، تا آخر سال. امتحان ششم ابتدایی رو که داد می‌بریمش. از درسش وامی‌مونه. خیر ببینی، ثواب داره. دربان…

ادامه

شانه به شانه‌ی شیطان

آنها سایه‌اند، سایه‌ی مردانی که رفته‌اند، سایه‌ی زن‌هایی که مانده‌اند. مثل ته‌طرحی جامانده بر کاغذ که کسی با پاک‌کن ردهای اصلی را پاک کرده باشد. در جامعه‌ای که زن‌ها با مردانشان تعریف می‌شوند بیوگی یعنی تعریف نشدن. مرد که می‌میرد وجود زن را با خودش برمی‌دارد و می‌برد. این است…

ادامه