آتشِ فراموشی بر تن نفت‌سفید

در هر خانه شعله‌ای می‌سوزد، شب‌ها، شهر نمایش پرشکوه شعله‌ها می‌شود، همچون خاطره‌ی بیوه‌زنی از جشن شب عروسی‌اش. مرد کت‌وشلواری شهر همراه ما می‌آید: «اینجا گاز شهری وجود ندارد. اینها علمک‌های گازی هستند؛ گازی که در سطح شهر پراکنده است، باید بسوزد.» این علمک‌ها تنها نشان از وجود نفت در…

ادامه

ما را اشتباه گرفته‌اید

به منصور کوشان «هیچ‌چیز احمقانه‌‌تر و مسخره‌‌تر از این نیست که بنشینی و برای یک مشت آدم احمق‌‌تر از خودت چرت‌وپرت بنویسی. آن هم که چی؟ که مثلاً یک شبی یا روزی، گوشه‌‌ی خیابانی کوچه‌‌ای یا میدانی وقتی توی فکر رفتی که چه جوری با چهارتا ده‌تومانی پاره خودت را…

ادامه

بیست‌وپنج کتابی که پناهنده‌ها در امریکا نوشتند

نیویورک‌تایمز این‌روزها تمام تلاشش را می‌کند که یادآوری دقیقی، از آنچه امریکا را ساخت، به خوانندگانش بکند و از فرهنگ و اندیشه و هنری حرف می‌زند که مهاجران و پناهندگان برای امریکا ساخته‌اند. در یکی از تازه‌ترین گزارش‌های این روزنامه، از ۲۵ نویسنده‌ای یاد شده است که مهم‌ترین آثارشان را…

ادامه

بهر لیلی چو مجنون

می‌گوید حضورش در جامعه‌ی موسیقی ایران همیشه با سکوت همراه بوده؛ می‌گویم ولی مردم شما را دوست دارند، پیگیر کارهایتان هستند، «شب، سکوت، کویر» هنوز جزو محبوب‌ترین آثار مردم است، منتظرند که به ایران بیایید و به صحنه بروید؛ می‌گوید مردم لطف دارند ولی برخورد آنها با برخورد بدنه‌ی جامعه‌ی…

ادامه