چند هزار سال تشنگی ایرانیان را بر آن داشت، به جستوجوی آب، زمین را حفر کنند. مقنیها کفنپوش وصیت نوشتند و به عمق تاریکی رفتند تا آب را که روشنایی بود از دل حلقههای چاه بیرون بیاورند. وقتی آب جوشید از بالا و پست، دل سیاه قنات روزنهی امید شد.…
ادامهچرا کتابها و قصهها یادِ کسانی میمانند؟ رفتم سراغِ یکی از این آدمها. خواب است یا بیدار، معلوم نیست. چشمهایش نیمهبازند و نگاهش هم دوازده سالی میشود خانهی چشمها را ترک کرده. پیرمرد در کرج روی همان صندلی همیشگی نشسته، همان که پارچهی گلدار نشیمنش ساییده و کمرنگ شده. ــ…
ادامهچهار پنج جوان بودند. خیلی جوان. آن سالی که تصمیم گرفتند «موسیقی ما» را راه بیاندازند، میانگین سنیشان به ۲۵ سال هم نمیرسید. دفترشان یک اتاق سه در چهار بود با چندتا کامپیوتر. همین و تمام. ایدههایشان اما از همان ابتدا بلندپروازانه بود. حالا جشنشان شاید مهمترین اتفاقِ موسیقاییِ بخش…
ادامه«من هیچ دیدگاهی [در موسیقی] ندارم. همیشه مثل یک خرس، که برای پیدا کردن عسل از درخت بالا میرود، سعی میکردم چیزی بهدست بیاورم بدون اینکه از فرط نیشها[ی زنبورها] بمیرم.» این حرفهای لئونارد کوهن دو روز مانده به هشتادسالگیاش در مجلهی «رولینگ استون» منتشر شد. کوهن ۲۱ سپتامبر هشتادساله…
ادامه