بازم صدای نی می‌آد

آخرین تصویری که به یاد داشت چشمانِ پر از خشم مرد نقاب‌به‌صورت بود که آهن داغ را به سمت چشمانش آورد. بعد از آن فقط تاریکی مطلق بود. تاریکی مطلقی که نه فقط این چند ماه که سال‌ها بود برای او و خاندانش آغاز شده بود. از همان زمان که…

ادامه

ویلا و پازل و مجسمه

هنوز خیلی از روزگاری که دل‌نگرانی تعطیلی کتاب‌فروشی‌های راسته‌ی کریم‌خان و انقلاب به صفحه‌ی یک روزنامه‌ها کشیده شد نمی‌گذرد. کتاب‌فروشی «پارت» تبدیل به کبابی پر از دود و زغال داغ «شب‌های تهران» شد، طی شش سال گذشته در تهران بیشتر از بیست کتاب‌فروشی برای همیشه کرکره‌ها را پایین کشیدند و…

ادامه

ماندن، رفتن و ماندن‌رفتن

ما هیچ‌گاه دربرابر تمامِ دیگری‌هایی که در زندگی ملاقات کرده‌ایم تنها نبوده‌ایم. وقتی با کسی ارتباط می‌یابیم بلافاصه دو شقه می‌شویم، اما همه‌مان این دوپاره شدن را درک نمی‌کنیم. باید مدتی بگذرد تا به شخص سومی که نیمی از او از آن ما، و نیمی دیگر متعلق به دیگری است…

ادامه

با وردنه‌ی نان برقص

چارلی چاپلین کمدین پرآوازه‌ی قرن بیستم متولد انگلیس بود اما بیشتر دوران بزرگسالی‌اش را در امریکا گذراند. در ۱۹۴۷ مقامات اف‌بی‌آی و رئیس آن جِی. ادگار هووِر آن‌قدر بی‌تاب بیرون کردنِ چاپلین از کشورشان بودند که ادعا کردند چارلی جوآن باری (بازیگر هالیوود که ادعا می‌کرد از چارلی باردار است…

ادامه