مرا تو بی‌سببی

تَهِ نمایشنامه‌ی «خیانت» هارولد پینتر، جری و رابرت دارند همدیگر را نگاه می‌کنند و اِما هم بین‌شان ایستاده، تازه درمی‌یابیم چرا پینتر قصه را این‌طور تعریف کرده بوده و چرا اصلاً باید این‌طور تعریف می‌کرده. تا پیش از این پایان، ساختمان غریبِ نمایشنامه شاید صرفاً نوعی بازیگوشیِ فرمی با پرداختی…

ادامه

دختران چشم‌انتظاری

هنوز مردهای روستا با چمدانی مختصر از دشت‌ها و کوه‌ها و جنگل‌ها دل می‌کَنند و در هیاهوی شهرهای بزرگ گم می‌شوند. مادرها و پدرها گوش به زنگ تلفن و پیغام‌ها انتظار می‌کشند و دختران دشت‌ها و کوه‌ها عشق‌های ناگفته را در گنجه‌ها پنهان می‌کنند. شاید ندانند روزی را در جهان…

ادامه

عاشقانه‌ای با طعم خون و قحطی و جنگ

هیأت داوران بوکر امسال جایزه‌ی پنجاه‌هزار پوندی‌اش را به نویسنده‌ای هدیه کرد که در گمانه‌زنی‌ها و شرط‌بندی‌ها کمترین بخت را داشت، ریچارد فلانگان استرالیایی از پنج رقیب قدرش پیشی گرفت و رمان «جاده‌ی باریکی به دوردست»‌ او در رقابت با آثار نویسنده‌هایی همچون الی اسمیت و جاشوا فریس برنده‌ی این…

ادامه

حضوری که نیست

پرتره‌ی آدم‌ها را قاب نقش‌دار نقره‌ای محصور کرده؛ قاب نقره‌ای را، ردیف به ردیف پونزهایی که فشرده و متراکم در سطح تابلو فرورفته‌اند. در بخشی دیگر، چهره‌ها با سوزن (میخ)‌هایی محصور شده‌اند؛ گاه در آرایشی دقیق و هندسه‌مانند و گاه گل و بته‌هایی‌اند در ادامه‌ی نقوش زمینه‌ی تابلوها، که به…

ادامه