چشمک می‌زنم جواب بده

تهران پنج‌شنبه باز هم جوگیر بود، این ‌بار البته نه آن‌طوری که خیابان‌ها بند بیاید، این‌بار این شور اهالی تهران حاصلی هم داشت و دخل کتاب‌فروشی‌ها را حسابی پر کرد، همین‌که نویسنده و مترجمی در کتابفروشی حاضر بود باعث می‌شد چند ده جلد از کتابش فروخته شود و خیلی‌زود صف…

ادامه

شوخی و خنده ممنوع

روزِ خوبی بود. از پایینِ مجتمعِ تجاری ِالماس تا طبقه‌ی دوم که منتهی‌الیهش می‌شود شهرکتاب، جابه‌جا بَنرهایی زده بودند با این متن که «مقدم جناب آقای حسین رضازاده عضو محترم شورای شهر تهران و همراهان را گرامی می‌داریم. مدیریت و کارکنان شهرکتاب الماس.» پنج دقیقه به دهِ صبح که من…

ادامه

از خیلی نزدیک

هفته‌ی پیش همه‌ی تحلیل‌گران مشغول تحلیل محبوبیت پاشایی و تعجب از حجم جمعیتی بودند که برای یادبود و تشییع جنازه‌ی او به خیابان‌ها آمده بود، و دیگر تحلیل‌گری نمانده بود تا سری به خیابان برفروشان بزند و خیل جمعیتی را ببیند که برای شرکت در افتتاحیه‌ی نمایشگاه نقاشی‌های آیدین آغداشلو…

ادامه

‏به‌خاطر داشته باش و فراموش مکن

دورتادور سالن سخنرانیِ باشگاه آرارات، تصاویری از صفحه‌ی اول روزنامه‌های جهان در یکصد سال پیش را روی پایه‌های چوبی گذاشته‌اند. روبه‌روی هایک دمویان، مدیر موزه‌ و مؤسسه‌ی «قتل‌عام ارامنه» در ‎‏ارمنستان، جمعیتی به گوش نشسته‌اند که بر سینه‌هایشان نقشی از یک گل بنفش دارند. دمویان درباره‌ی هدفش از جمع‌آوری اسناد…

ادامه