سال آخر دانشگاه کلاسی برداشتم دربارهی جین آستین، کلاسی فوقالعاده و باید بگویم با حالوهوایی عجیب. تقریباً همهی دانشجوها زن بودند (از حدود صد نفر، فقط پنج یا ده تا مرد بود) و برای مجانین جین آستین عشرتکدهای بود. سر جلسهی اول، استاد خودش را یک «جِینی» معرفی کرد؛ به…
ادامهجلو در گالری ای. جی. با پردهی ضخیم سیاهرنگی پوشانده شده؛ برای جلوگیری از ورود کوچکترین روشنایی به فضای داخلی. وارد که میشوی همهجا تاریک است جز کادرهای کوچک شش در نه سانتیمتری که عکسهای ترنسپرنت اجراشده روی لایتباکس را نشان میدهند. عکسهای مجموعهی «هست شب» ویترین مکانهایی (اغلب فروشگاه)…
ادامههمیشه باید یک راهرو را تا ته رفت. راهرو آخر، رفتنِ آخر، دیدنِ آخر. بعد شل شدن پاهاست و به شماره افتادن نفسها و زانوهایی که خم میشوند. طناب دار که پیدا میشود، تازه انگار باور میآید که واقعاً اعدام میشوم. واقعاً مرگ تا این نزدیک، کنار گردن، تا زیر…
ادامهاو هم میخواست به سفر بیبازگشت برود، مثل حسین قندهاری، الهه نوری، صادق مدرسی که حالا نامشان در کنار ۶۶۳ نفری است که قرار است از سوی شرکت مارس وان (Mars One) به مریخ فرستاده شوند. اما او پس از ثبتنام متوجه تمام شدن مهلت مقرر شد. او هم رویای…
ادامه 
                    
                 
        
     
             
             
            