همان اوایل «پرویز» صحنهای هست که به جنگ تحلیلهای روانشناختی از فیلم میرود، راهشان را میبندد: شخصیت اصلی وارد آسانسور مجتمع میشود. دختر و پسری جوان از قبل توی آسانسورند. چشمشان میافتد به هیکل گنده و غیرمعمول پرویز، به همدیگر نگاهی میاندازند و زیر لبی میخندند. پرویز همانطور ایستاده، انگارنهانگار.…
ادامه