– آقا شما میدونین کلیسا کجاست؟ پیرمرد خیره شده به جویباری که اولِ ده تلوتلو میخورد. کُت ژنده زار میزند بر تن خستهاش. انگار عجیبترین سؤال جهان را میشنود. ثانیههایی سکوت و جواب: «اینجا سیبهای خوشمزهای داره. اما هنوز نرسیدن.» وقت سیب نبود اما هنگامهی آشوب یادها بود در ذهن…
ادامه