از سینما که میآیند بیرون، دستش را میکند سایهبان چشمهایش. دخترک دستش را ول میکند تا جلوتر از آنها بدود توی پیادهرو، چند قدم دورتر میایستد، خیره میشود به شمشادهای کنار راه، بعد خیز برمیدارد و میپرد به سمت شمشادها، گربه جیغ میکشد و فرار میکند به خیابان، موتورسوار از…
ادامه