«من فقط پسر صاحب کافه را یادم است که پسر ارمنی قدبلند فربهی بود. خوشسیما هم بود و در ارکستر سمفونیک تهران ویولن میزد. این تنها چیزی بود که کافه نادری برای ما داشت. بعد، از سال ۱۳۲۰ یا ۲۱ ما به کافه فردوسی میرفتیم.» خاطرات جان میگیرد در کلام…
ادامه