۱ یوسف گم شده بود. پلیس ایستگاه و سوزنبانها وجببهوجب محل را گشته بودند ولی هیچ اثری از او ندیده بودند. انگار نه انگار که روزی روزگاری پسری چهاردهساله به اسم یوسف وجود داشته است. پسر لاغری که دندههایش را میشد شمرد؛ از خانوادهای خوشزندوزا با یازده برادر و خواهر.…
ادامه