سیزدههزار مجوز نشر در ایران اجازهی انتشار کتاب دارند، میگویند در بهترین حالتش فقط پنجهزارتا از این مجوزها مشغول انتشار کتاب و فعالیت هستند، بقیه هم معلوم نیست دلشان میخواهد با این پروانههای نشر چه کار کنند. یک وقتی میگفتند برای استفاده از کاغذ با یارانههای دولتی است که اینقدر هواخواه ناشر شدن در ایران زیاد است، حالا دیگر خبری از یارانهی کاغذ نیست، اما به نظر میرسد هنوز هم میشود با پروانهی نشر کارهایی جز انتشار کتاب کرد، از گرفتن معافیت مالیاتی دفترهای نشر تا امکان تغییر کاربری خانههای مسکونی به دفتر تجاری و اداری. حالا مدتی است که اتحادیهی ناشران و کتابفروشان تهران پیگیر است که بتواند دریافت مجوزهای نشر را تحت نظارت خودش ببرد و وزارت ارشاد لااقل این یکی را به آنها بسپارد. تازه هر روز هم پای ماجرای جدیدی به کمیتهی رسیدگی به تخلفات اتحادیه ناشران و وزارت ارشاد میرسد، از جملهشان مثلاً ناشرانی که کتابهای مترجمان درگذشته را بدون رعایت حقوق مادی و معنوی وراث مترجم منتشر میکنند؛ اتفاقهایی که هر چند وقت یکبار برای ترجمههای مترجمان سرشناسی چون محمد قاضی و عبدالله توکل میافتد. البته گاهی وقتها هم که وراث به این بیقانونیها اعتراض میکنند، باز کار به جایی نمیرسد، مشهورترین نمونهاش وقتی بود که پیروز سیار، مترجم و پژوهشگر «کتاب مقدس»، متوجه شد ترجمهی پدرش از رمان «گرسنه»ی کنوت هامسون به سرقت رفته و سارق کتاب را به اسم خودش منتشر کرده. یادداشتی هم با عنوان «سارق گرسنه» نوشت، اما کار بیشتری پیش نبرد و کتاب هنوز هم در بازار با ترجمهی سارق موجود است و فروخته میشود.
ماجرای این تخلفها و بیقانونیها به همینجا ختم نمیشود، همین تازگی، در کمیتهی تخلفات ناشران، شکایتی ثبت شده که ناشر کتابی را که برای انتشار به او واگذار شده به اسم خودش منتشر کرده و آنقدر خیالش از بلبشوی نشر راحت است که با خبرگزاریهای داخلی و خارجی دربارهی این کتاب مصاحبه میکند و در نهایت هم باکیاش نیست؛ چون سارقانی شبیه او یکی دوتا نیستند و میتواند خودش را پشت بقیه پنهان کند.
برای آن چندصد ناشری هم که کار میکنند و تصمیم دارند درستودرمان و اخلاقی کارشان را پیش ببرند ویترین چندانی برای ارائه و نمایش کتابها نیست، ناشران شهرستانی اغلب قربانی شبکهی توزیع میشوند و کتابهایشان کمتر دیده میشود و در نتیجه ورودشان به چرخهی فعالیت حرفهای نشر هم دشوارتر میشود. چند وقتی است که بعضی ناشران شهرستانی تصمیم گرفتهاند با کتابفروشیهای پایتخت دادوستد بیواسطه کنند و به همین دلیل تازگی کتابهایشان گاهی وقتها به ویترین کتابفروشیهای تهران هم راه مییابد، مثل کتابهای نشر ترانهی مشهد و نشر مانوش کرمان. این هفته اگر به ویترین تازههای کتاب سری بزنید از چند ناشر شهرستانی و گمنام دیگر هم احتمالاً کتابهایی مییابید:
«ته خیار»، هوشنگ مرادی کرمانی، انتشارات معین. اسم هوشنگ مرادی کرمانی که روی کتابی بیاید دیگر حتماً جای کتاب در ویترین است و بعدش هم قفسهی پرفروشترینهای کتاب را در آغوش میگیرد. اینروزها مجموعهداستان «ته خیار» نویسندهی قصههای مجید در بیشتر شهرکتابهای تهران در صدر پرفروشترینها است. سی داستان کوتاهِ کوتاه که مرادی کرمانی آنها را «زهرخند» مینامد، دربارهی مصائب زندگی از مرگ و بیماری و پیری گرفته تا گرفتاریهایی دیگر. مرادی کرمانی این کتاب را با این ایده نوشته که پس هر فاجعه کمدیای نهفته است.
«ساعتی در تهران با علی حاتمی، بهرام بیضایی، و مسعود کیمیایی»، عزیز ساعتی، نشر نظر. چند وقت پیش بخشهایی از عکسهای این مجموعه روی دیوار گالریهای تهران به نمایش درآمده بود و حالا این کتاب مجموعهی کاملی از عکسهای عزیز ساعتی از پشتصحنه و حالوهوای فیلمهای سه کارگردان ایرانی را در خود جا داده. عکسهایی از فیلمهایی چون «رد پای گرگ»، «کمالالملک»، «هزاردستان»، «کلاغ»، «دندان مار»، و «تیغ و ابریشم». بهزاد رحیمیان دربارهی عزیز ساعتی نوشته: «عزیز ساعتی عکاس سینما بوده و عکاس سینما هست. عکسهایش را برای سینما میگرفته و حالا هم اگر عکس بگیرد برای سینماست. عکاس حرفهای سینما بودن، و در خدمت فیلم کار کردن، قاعده و حرمتی خاص دارد و آن اینکه عکسهایی بگیری که در ویترینهای (دیگر فراموششدهی) سینماها حالوهوایی از واقعیت فیلم را منتقل کنند.»
«زنان دربار پهلوی به روایت اسناد ساواک»، گزارشهای روزانهی فرح پهلوی، مرکز بررسی اسناد تاریخی. یک کتاب جالب که درست مثل هر کتاب دیگری که به مقولهی پشتپردهی زندگی خاندان پهلوی بپردازد خیلی زود پرفروش شده. این کتاب جلد سوم از مجموعهی «زنان دربار به روایت اسناد ساواک» است، شامل اسنادی دربارهی خریدها و امور مالی فرح که از پروندههای مختلف جمعآوری شدهاند. کتاب را که ورق بزنی اسنادی میبینی با عنوانهایی چون «اقلام وارداتی از غرب»، «هدیه به خارجیها»، «کاخها»، «مالی و ارزی»، و «مسؤولان و کارمندان دفتر»، بگیر و برس تا گزارشهایی از لوازم آرایش فرح پهلوی و لباسهایی که اطرافیانش میپوشیدند. طرفه اینکه به نظر میآید کتاب براساس دفترچههای هزینههای روزانهی دفتر فرح پهلوی تنظیم شده. آدم به ذهنش نمیرسد یک روزی چه چیزهایی ممکن است کتاب شوند.
این قرار است گام اول از مجموعهای گفتوگو با تعدادی از نقاشان و عکاسان معاصر…
فضای رایج اضطراب را در وجهی روانشناختی مفهومپردازی میکند و راهحلهای مواجهه با آن را…
آغاز هر سال، کورسویی از امید در دلها زبانه میکشد؛ که شاید امسال سال دیگری…
فیلم صراط (Sirât) چهارمین فیلم بلند سینمایی اولیور لاشه از جمله فیلمهایی است که این…
بیراه نیست اگر بگوییم تشکیلات دولتی تنها در دههی شصت و در نبود رسانههای رقیب…